به‌نام خداوند خورشید و ماه که دل را به نامش خرد داد راه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شعر و شاعری

وقتی همه خواب‌اند

غروب کنار دریا بودیم. داغ روشنایی را همه دیدیم و دیده‌ایم. آفتاب اما همیشه رو به زوال که نیست. خورشید طبق عادت روزانه طلوع می‌کند.

ادامه »
دفتر شعر زیرخاکی و صندوقچه‌اش

چرا شاعر نیستم؟

«مرثیه‌ای برای شعر» خورشید به خاک افتاده در شیارهای درّه‌ای که در آسمانش لاشخورها پرسه می‌زنند _لونا (میترای شاعر)_   زمانی شعر مهم‌ترین دغدغه‌ام بود.

ادامه »

نبردِ ابلق

پهنای چهارخانه‌های ابلق را درنوردیدیم سواره‌هامان پیاده شدند وک پیاده‌ها تمام حالا که رانده‌شده به انزوای این قلعۀ ویرانه‌ام و تنها گامی فاصله مانده‌است میان

ادامه »