اندکی تجربهنگاری
امروز که مینویسم، سهشنبه پانزدهم تیر ماه است و اولین روز خوانش کتاب پنجممان. تغییر خودم در این دو ماه و نیم یعنی از ابتدای اردیبهشت تا نیمۀ تیر کاملاً برایم محسوس بوده است. مدیریت گروه چالش کتابخوانی با مهروماه باعث شده بهطور جدی روی مهارتهای رابطهای، مدیریت، تعهد، انضباط، پیگیری، پشتکار و پاسخگویی کار کنم. علاوه بر این در تولید پادکست و مقید بودن به ارائۀ گزارش بهصورت مستمر فعال بودهام. از این که تا حالا توانستهام برای دو تا کتاب بهصورت مستمر شبهِپادکست(!) تولید کنم خیلی خوشحالم. میگویم شبهِپادکست چون هنوز با یک پادکست حرفهای خیلی فاصله دارد و فقط در کانال تلگرامیام بارگذاریشان کردهام. البته دوستان هم نسبت به من لطف بسیار داشتهاند.
یکی دیگر از چیزهایی که باعث خوشحالیام میشود افزایش تعداد اعضای گروه و در واقع استقبال از گروهمان است. یادم هست که در ابتدا با پانزده نفر شروع کردیم. این تعداد امروز به بالای صد و پنجاه نفر رسیده است. یعنی در دو ماه و نیم ده برابر شدهایم! ممکن است که دنیای مهروماه مثل دنیای بیرون با اعداد و ارقام کار چندانی نداشته باشد، اما حساب این یکی عدد فرق میکند. این عدد نشان دهندۀ تکتکِ آدمهایی است که در گوشۀ مجازی اما دنجِ کافهکتابگالری مهروماه نشستهاند و با گپوگفتشان اجازه میدهند تا دنیاهای شگفتانگیز با هم تلاقی کنند.
و اما در مورد کتاب جدیدمان، خواستن توانستن نیست:
راستش را بخواهید ضربۀ کاری مقدمه وقتی چون صاعقه بر سرم فرود آمد که بنجامین هاردی گفت: «قدرت اراده کارش تمام است.»
آخر دو تا از چهار کتابی که تا بهحال در چالش کتابخوانی گروهی خوانده بودیم، یعنی خردهعادتها و چگونه کمالگرا نباشیم نوشتۀ استفان گایز از قضا روی قدرت اراده بسیار تأکید داشتند.
همینجا باید اعتراف کنم که در اثر تکرار این تجربه که هیچ چیز ثابت و پایدار نیست، وقتی بنیانهای باورم تکان میخورند، در کنار نگرانی ناگزیر، شوقی آغشته به تشویش را نیز احساس میکنم.
استفان گایز توصیههای انگیزشی خودیاری را مورد انتقاد قرار داده بود و راهکار عملیاش بر پایههای اراده استوار بود. یعنی میگفت بهجای انگیزه، روی افزایش قدرت ماهیچۀ ارادهتان کار کنید.
البته بنجامین هاردی هم بر اساس مطالعات و پژوهشهایش به مستند بودن این واقعیت که «قدرت اراده مثل یک ماهیچه است» اذعان دارد. اما استدلالش این است که «پژوهش بر روی قدرت اراده به طور واضح رفتار انسان را توضیح میدهد، اما فقط در مرحلۀ سطحی». ادعای هاردی این است که «در انتهای یک روز طاقتفرسا، ماهیچۀ قدرت ارادۀ شما خسته میشود و شما با خودِ بیدفاع و عریانِ خود تنها میمانید و دیگر هیچ تسلطی» روی انتخابهای خود ندارید.
وقتی زمینه نامریی است
هاردی در جایی دیگر نوشته بود «بسیاری از توصیههای خودیاری تمرکزشان روی کاری است که خودتان، توسط خودتان و برای خودتان میتوانید انجام دهید. توصیههای خودیاری بر خود فرد تمرکز دارند. منطقی است؛ زیرا ما در فرهنگی بهشدت فردگرا زندگی میکنیم. ما شرطی شدهایم تا زمینه را نادیده بگیریم و دربارۀ خود وسواس به خرج دهیم.»
خدای من! دقیقاً همان مسئلهای را مطرح کرده بود که پیشتر در یکی دو دورۀ خودشناسی با آن برخورد کرده بودم. همیشه احساس میکردم این دورههای خودیاری و خودشناسی بازاری هیچ توجهی به این مسئله ندارند که یک انسان عاملیت صددرصدی روی تمام وقایع پیرامونش ندارد. یعنی «خود» از دایرۀ ذهنِ فرد بیرون میزند و افکار و باورهایش، ناخودآگاه از بسترهای فرهنگی و سیاسی که در آن رشد کرده تغذیه میکند.
همه دچار محدودیتها و جبر جغرافیایی و فرهنگی هستیم. اینکه مسائل سیاسی و فرهنگی را نادیده بگیریم و در حبابی از توهم صرفاً خیال کنیم که دنیا حول محور «من» و «قدرت جذب ذهن من» میچرخد چرند محض است. ببخشید که با صراحت ممکن است پایههای باوریتان را بهشدت بلرزانم، اما «راز»ِ «شکرگزاری» و «قدرت جذب» حتی از مانیفستهای اومانیستی عصرِ رنسانس هم بدویترند. چنین رویکردهایی در عصر معاصر، بیشتر از اینکه انسان را هشیار کنند، حواسش را از حقایق دنیای بیرون پرت میکنند. دردِ حقایقی هر چند تلخ اما کاملاً واقعی که با مسکِّنهای موقتیِ شعارهایی خام و سطحی مثل «محصول انتخابهای خودتان باشید، نه محصول شرایط» تنها برای مدت کوتاهی ساکت میشود. اما برای درمانِ ریشهایِ این عفونت باید کار دیگری کرد که ابزار انگیزه و اراده برای آن کافی نیستند.
مگر میشود محیط را خلق کرد؟
وقتی دیدم هاردی میگوید «میخواهید تغییر کنید؟ پس محیط خود را تغییر دهید.» و تأکیدش بر این که «دست از سر قدرت اراده بردارید» کنجکاو شدم ببینم منظورش از محیط چیست؟
هاردی نوشته بود: «جهانبینی، عقاید و ارزشهای شما از درون شما نشئت نمیگیرند، بلکه برخاسته از محیط بیرونی شما هستند. {…} اهداف، عقاید و ارزشهای شما توسط زمینۀ فرهنگیای که در آن زندگی میکنید شکل گرفته است.»
اگر میخواهیم «محیط اطراف خود را خلق و کنترل» کنیم، در واقع لازم است چیزهایی را تغییر بدهیم: فضای فیزیکی اطراف خود، افرادی که برای معاشرت انتخاب میکنیم، غذایی که مصرف میکنیم، موسیقیای که به آن گوش میدهیم، کتابهایی که میخوانیم، تجارب و اطلاعاتی که کسب میکنیم.
هاردی همچنین به اهمیت تأثیر بیرون روی درون فرد هم پرداخته بود و مثالی از طراحان دکوراسیون آورده بود که «کسانی که روی طراحی محیط تمرکز میکنند به خوبی میدانند بین دنیاهای درونی و بیرونی یک فرد نمیتوان مرزبندیهای مشخص قائل شد.»
درون و بیرون پیوسته با یکدیگر در ارتباط هستند. یعنی نوک پیکان از درون به بیرون یا از بیرون به درون نیست. شبیه چرخهای است که مدام نوک پیکان از یکی بهسویِ دیگری وارد میشود و برهمکنشی دوجانبه از تأثیرگذاری اتفاق میفتد.
این درست نیست که «گرفتار نگرشی بیفایده و قربانیگونه» باشیم. و این هم نه که تأثیر محیط را کاملاً نادیده بگیریم و تواناییهای فردی انسان را برای تغییر در یک بافت و زمینۀ پیچیده و مهم کافی بدانیم.
«وقتی شما محیط خود را تغییر میدهید، مثلاً افراد متفاوتی را وارد زندگی خود میکنید، افکار و احساسات شما هم تغییر میکند، سپس این تغییراتِ درونی ارزشها و خواستههای شما را هم تغییر میدهند و در نهایت موجب میشوند محیط بیرونی خود را نیز تغییر دهید.»
سه نقلقول مهم:
اولین نقل قول در حمایت از ناکافی بودن قدرت اراده از دکتر آرنولد ام. واشتون، کارشناس اعتیاد آمده بود:
«اغلب مردم فکر میکنند چیزی که یک معتاد نیاز دارد، قدرت اراده است، اما حقیقت چیز دیگری است.»
نقل قول دوم از چارلز داروین بود. در تأیید اینکه کلید پیروزی در وفق دادن خود با موقعیتهای دلخواهی است که خودمان میسازیم:
«این قویترین گونهها نیستند که زنده میمانند، حتی باهوشترین گونهها هم نیستند، بلکه گونههایی امکان بقا مییابند که سازگارترین با تغییرات هستند.»
و سومین نقل قول از ویکتور فرانکل، پایهگذار معنادرمانی، که در کتاب انسان در جستوجوی معنا میگوید:
«بله، انسان میتواند خود را با هر چیزی وفق دهد، اما از ما نپرسید چگونه.»
و نتیجهگیری
پس «اگر به دنبال رشد هستید باید بدانید تلاش برای رهایی از «محیط» یا «شرایط» نه فقط غیرممکن، که احمقانه هم هست.»
و این موضوع را هم به یاد داشته باشید که «شما هستی ثابت، مستقل و تغییرناپذیری نیستید. چه از لحاظ روانشناسی، چه از نظر فکری، چه احساسی و چه روحی تربیت شما بسیار برتر از «طبیعت» شماست و شما خود کاملاً مسئول تربیت خود هستید؛ بنابراین {…} نمیتوانید انگشت اتهام را بهسویِ دیانای، گذشته، یا دیگر دلایلی که معتقدید شما را گرفتار کردهاند نشانه بروید.»
بهتر است مسئولیت انسانی خود را واقعبینانه بپذیریم و برای رشد خود و کمک به دیگران نسبت به محیطمان یعنی آدمها، کتابها، سرگرمیها، و هر چه مصرف میکنیم آگاهانهتر برخورد کنیم.
پانوشت: تمام نقلِقولها از صفحات ابتدایی کتاب زیر آمده است:
هاردی، بنجامین. خواستن توانستن نیست: راههای پنهان موفقیت را کشف کنید. مترجم: رؤیا درخشان؛ کتاب کولهپشتی، ۹۸٫
در ضمن اگر مایل هستید نوشتۀ خود بنجامین هاردی روی وبسایتش را مطالعه کنید، روی این لینک کلیک کنید.
پادکست بخش اول:
4 پاسخ
چه گزارش خوب و مفصلی
موفق باشی. از خوندن گزارشت خیلی لذت بردم.
ممنونم لیلا جان
سپاس که خواندی
ممنونم فرحناز عزیز 🙂
خیلی از توجهت سپاسگزارم.
ممنون میترا جان
هم بابت پادکست خواستن توانستن نیست و هم دیدگاه ات