نزدیکان کادر درمان
هفتۀ پیش، مزایای «کادر درمان» بودن همسر جان حسابی شامل حالم شد.
یکی دریافت دوز اول واکسن کرونا (سینوفارم) در دانشکدۀ پرستاری بیمارستان امامخمینی بود.
و دومی یک دورۀ «تابآوری» که به صندوق پستیام جیمیل شده بود. این دوره در واقع وبینار ضبطشدهای بود که برای چند روز بهطور رایگان در اختیار خانوادهها و نزدیکان کادر درمان قرار میگرفت. کد تخفیف را با وجدان آسوده وارد و به محصول دسترسی پیدا کردم.
تابآوری
دورۀ تابآوری، یا هماهنگ شدن با تغییرات زندگی را پیام بهرامپور در وبسایتش، بیشتر از یک نفر، ارائه کرده بود.
یادم هست چند سال پیش، زبانآموزی داشتم که دانشجوی دکترای روانشناسی بود و یک بار در خلال تمرین مهارت گفتاریش (اسپیکینگ) واژۀ Resilience را بهکار برده بود که من معنیاش را نمیدانستم. بعد از آن هم یکی دو بار واژۀ «تابآوری» به چشم و گوشم خورده بود. و جسته و گریخته دربارهاش چیزهایی خوانده بودم.
امّا از آنجا که گمان میکنم هنوز خیلی از ما با این واژه و مفهوم آن آشنایی نداریم تصمیم گرفتم از برداشتم دربارۀ این موضوع مهم بنویسم.
«تابآوری» یکی از کلیدیترین مهارتهای زندگی است. موضوعات این بحث به سازوکارِ اعصاب مغز ما در هنگام مواجهه با بحرانها و تغییرها میپردازد.
در ابتدای گفتههای آقای بهرامپور مطلبی مطرح شد که اینجا نقل به مضمون میکنم:
افزایش تابآوری باعث افزایش خلاقیت میشود.
عملکرد، کیفیت زندگی و احتمال موفقیت با تابآوری بیشتر افزایش پیدا میکند.
«تابآوری» اصلاً چی هست؟
این مهارتی است که به ما کمک میکند تا بعد از یک ضربۀ سهمگین همچنان سرپا بمانیم یا اگر زمین خوردیم، بتوانیم دوباره از جا برخیزیم. امواج سهمگینی که میتوانند تعادل زندگی ما را بههم بزنند مثل از دست دادن عزیز، دچار شدن به بیماری سخت و صعبالعلاج، رخدادِ تغییرات پیشبینینشده، بلایای طبیعی و غیره.
البته این نکته حائز اهمیت است که هرچه تابآورتر باشیم میتوانیم در حالت عادی نیز زندگی آرامتر و شادتری تجربه کنیم.
دقت کنید که تابآوری یک «مهارت» است. هرچند عوامل ژنتیکی در تعیین میزان تابآور بودن ما دخیل هستند اما بخش عمدۀ آن را با تمرین و خودآگاهی و توجهآگاهی میتوانیم بهبود دهیم.
چرا ما آدمها اساساً تابآور نیستیم؟
یادم میآید موضوع بحث آزاد یکی از گردهماییهای گروه زبانآموزانم در کافه بررسی انیمیشن the Croods بود.
انیمیشن دربارۀ یک خانوادۀ غارنشین بود که شعار پدر خانواده این بود:
“Never not be afraid”
«یهوقت نشه نترسی! همیشه باید بترسی!»
حالا علت اینکه این انیمیشن را در خلال این بحث آوردم این است که ما همه درون مغزمان چنین بابای غارنشینی داریم که از اجداد و نیاکان هزاران سال قبلمان به ارث بردهایم.
این بابای غارنشین مرتب به ما یادآوری میکند که همیشه در حالت آمادهباش و ترس و نگرانی باشیم و مبادا فجایع و حوادث ناگوار را فراموش کنیم و خطر درکمین را نادیده بگیریم که آنوقت دیگر قادر به زنده ماندن نخواهیم بود.
یعنی از نگاه تاریخی، راز بقای ما در همین بدبینی، بهکمین نشستن و حالت هشدار پراسترس نهفته بوده است.
این بابای غارنشینِ مغز ما متأسفانه آنچنان سر از پیشرفت تمدن درنمیآورد. هرچند این روزها سبک زندگی ما نسبتبه دوران عصر حجر طوری متفاوت شده که نیازی به دویدن و شکار و تنازع برای بقا نداریم اما کماکان به شیوۀ بدوی خودش ادامه میدهد. این شیوه از تفکر برای زندگی امروزۀ ما به هیچ وجه مطلوب نیست و در زندگی روزمرهمان اختلال ایجاد میکند.
تلههای ذهنی
ما در کسبوکار و زندگی عاطفیمان در تلههای متعددی گیر میفتیم که تنها شناختن و آگاه شدن نسبت به آنها میتواند به ما خیلی کمک کند تا از این دامها راحتتر بگریزیم.
مثلاً یکی از این تلهها این است که مرتب خودمان را سرزنش میکنیم. خودسرزنشی و نشخوار ذهنی و مقصر دانستن خودمان در شرایطی که واقعاً مسئولیت آن کار به عهدۀ ما نیست میتواند آسیبهای فراوانی به روح و روان ما وارد کند.
تلۀ معکوس اولی این است که بیاییم و دشمنی فرضی بسازیم و همهچیز را به گردن آن یا آنها بیندازیم. به این ترتیب مسئولیت را از خودمان سلب میکنیم و دست و کت و آستینی پیدا میکنیم تا همهچیز را سرشان خالی کنیم.
تلۀ بعدی ذهنخوانی است. یعنی تصور کنیم میدانیم در ذهن مخاطبمان چه میگذرد. یا مثلاً اتفاقاتی که روی میدهند را مصادره به مطلوب میکنیم. در ذهن خودمان سناریوهای عجیبوغریبی میسازیم که ریشهای در واقعیت ندارند و صرفاً از توهم و فانتزی و تخیل ما ناشی میشوند.
درماندگی دام بزرگ دیگری است. اینکه صدای درونی ذهن و خودگوییهایمان مرتب در حال تکرار این هستند که عاجز و بدبخت و بیچاره هستیم. و فارغ از این که چه کنیم قطعاً با شکست روبهرو خواهیم شد.
ما همینطور با تونل زدن یعنی تنها و تنها تمرکز کردن روی یک نقطۀ منفی و نامطلوب بدون در نظر گرفتن باقی جزئیات و افتادن در یک چرخۀ معیوب و چنگ انداختن به هر چیزی که دم دستمان است فاجعهسازی میکنیم. این فاجعهسازیها بهرۀ چندانی از واقعیت ندارند و تنها ساختهوپرداختۀ ذهن ما هستند. در واقع ما با فاجعهسازی به اضطراب خود دامن میزنیم. آن وقت از اینکه اضطراب داریم مضطرب میشویم و بعد دستخوش موجی از خشم سرکوب شده و نهایتاً افسرده میشویم.
بگو چه کنم تابآورتر شوم؟
ما باید تمرکز خودمان را بر افزایش خودآگاهی یا بههشیاری، خودتنظیمی بهطورِ مرتب، چابکی ذهن، مثبتنگری (نه از نوع توهم بیپایهو اساس البته)، ارتقای مهارتها و ارتباطات و همکاری مثبت بگذاریم.
ما باید محدودیت دایرۀ کنترلمان را بپذیریم. این که وقایع و حوادثی در دنیا اتفاق میافتند که از حیطۀ دایرۀ کنترلِ شخص من خارجاند. (+)
باید با توشۀ توان، انرژی و زمان محدودی که داریم هوشمندانهترین تصمیمات را در حوزۀ اختیار و کنترل خودمان اتخاذ کنیم.
اینجا یاد صحبتهای ویلیام گلاسر در تئوری انتخاب میفتم. اینکه:
تنها کسی که میتوانی در این دنیا تغییر بدهی خودت هستی و تنها کسی که میتوانی کنترلش کنی خودت هستی.
ما روی رفتار، نگرش، باورها، اقدامات روزانه، عادتها، واکنشمان نسبت به احساساتمان ، برنامهها و اهداف، نحوۀ ارتباط با دیگران و نحوۀ ارتباط با خودمان کنترل داریم.
اما موضوعاتی چون اخبار ناراحتکننده، رفتار دیگران، اشتباهات گذشته، اتفاقات آینده، بلاهای طبیعی و … در حیطۀ کنترل مستقیم ما نیستند.
ممکن است ما بتوانیم در درازمدت و بهطورِ غیرمستقیم در تغییر برخی از این عوامل مؤثر واقع شویم اما ابتدا باید باغبان خودمان باشیم و باغچۀ خودمان را هرس کنیم.
تمرکز تو روی کدام دایره است؟
بیایید به این پرسشها فکر کنیم و دربارۀ آنها بنویسیم.
آیا مرتب از اطرافیانم گله و شکایت میکنم؟ آیا دیگران را زیاد ملامت میکنم؟ آیا مدام از رفتارها و اشتباهات اعضای خانواده، دوستان و آشنایانم حرص میخورم؟ اگر پاسخ به این سؤالها مثبت باشد پس یعنی تمرکز ما روی دایرۀ نگرانیهاست.
اما اگر میخواهیم هوشمندانه عمل کنیم و در زندگی موفق باشیم، بهتر است انرژی و تمرکزمان را بگذاریم روی خودمان؛ دایرۀ کنترل را نشانهگیری کنیم.
پس از خودمان بپرسیم:
در شرایط فعلی، چه کار میتوانم بکنم تا حس بهتری نسبت به خودم و اتفاقات داشته باشم؟
باید روی ارتقای کدام مهارتم کار کنم؟
چهطور میتوانم ارتباطات و همکاریهای مثبتی در زندگی خودم ایجاد کنم؟
امروز در جهت خودآگاهتر و بههشیارتر شدن چه اقدام مؤثری میتوانم انجام بدهم؟
چه راهکارهایی برای خویشتنداری و تابآوری بالاتر به ذهن شما میرسد؟
2 پاسخ
سلام میترای نازنینم
باز هم عالی
راستش را بگویم از نیمههای متن دچار دلهره شدم از این همه رنجی که یک نفر هر روز در اجتماع به دوش میکشد، و این نشان جادوی قلم شماست.
سوال تمرکز تو روی کدام دایره است.
بیا فکر کنیم…
و قسمت پایانی متن مثل هوای تازه برای انسان دودزده جانبخش و نیروی امید بود.
در کل با خواندن این متن مثل این که از دریای طوفانی به ساحل امن رسیدم.
😊🌷🍀🌷🍀🌷🙏🙏
سلام میترای عزیز
خیلی لذت بردم از خوندن یادداشت عمیقت💎
واقعا تابآوری یکی از مهمترین مهارتهای لازم برای این قرنه به نظرم.