همه غبطه میخوریم
بعید میدانم تا به حال برای شما پیش نیامده باشد که به حال کسی غبطه بخورید. مثلاً ترانهای بشنوید یا فیلمی ببینید و با خود بگویید «خوش به حالش! ای کاش من هم میتوانستم خواننده یا بازیگر محبوب و مشهوری باشم.» اصلاً بله! خوانندگی و بازیگری نیازمند داشتن مهارتها و ویژگیهای خاصی است؛ پس راه دور نرویم؛ در همین شبکههای مجازی، مثلاً اینستاگرام، افرادی را دنبال میکنید یا میبینید که به نظرتان «آدمهای موفقی» هستند؛ شادند و بهروهوری بالایی دارند و جوری که پیداست روزانه لحظاتی از رشد و خوشبختیشان را با شما به اشتراک میگذارند. این افراد هم به احتمال زیاد مرتب جای خالی چیزی را به شما یادآوری میکنند. بعد با خودتان میگویید «اگر فقط کمی همت بیشتری داشتم و انقدر تنبل نبودم…» یا «اگر فقط کمی باارادهتر بودم و کار را نیمهکاره رها نمیکردم…» اغلب حتی این اگرها به خانواده و شرایط محیطی هم سرایت میکند و نتیجهاش میشود بیشتر فرو رفتن در باتلاق قربانی بودن و بیعملی.
بالاخره باید از این چرخۀ معیوب خلاص بشویم یا نه؟ مهم هم نیست چه قدر تمرین شکرگزاری کنیم، یا به خودمان یادآوری کنیم که واقعیتها را باید بپذیریم و در پذیرش وضع موجود بهسر ببریم و مثبتتر بیاندیشیم. بهقول گابریله اوتینگن گاهی لازم است «مثبت فکر نکنید.»
حلقۀ مفقودۀ تغییر، عملگرایی است که میتواند ما را از این چرخۀ مرگبار نجات بدهد.
خودمان را هر چهقدر هم که سرزنش کنیم و به باد انتقاد بگیریم، فقدان و کمبود آنچه در ما حس نارضایتی را سبب شده، کماکان احساس میشود و به نارضایتیمان از زندگی دامن میزند. چیزی که باید واقعبینانه و موشکافانه در آن تعمق کنیم، رفتار روزانهمان است. کلید حل معمای عادتها در علتیابی یا سببسنجی رفتارهایی است که ما را از مسیر پیش رویمان منحرف میکنند و به جاده خاکی میکشانند.
بگو چه میخواهی؟
بیشتر ما دلمان میخواهد سبک زندگی سالمی داشته باشیم. میخواهیم «موفق» باشیم و از زمانمان بهینه استفاده کنیم. پس چه میشود که عادتهای ناپسندمان بر ما چیره میشوند؟ این همه وقت پای شبکههای اجتماعی تلف میکنیم؛ غذاهای ناسالم میخوریم؛ دیابت و نقرس میگیریم و …؟ حتی پس از آنکه این عادات بازدارنده را شناسایی میکنیم و به انجام دادشان اعتراف و ادعای شرمندگی میکنیم باز هم از ترکشان عاجزیم.
چه چیزی اجازه نمیدهد هر روز غذاهای سالم بخوریم، ورزش و پیادهروی کنیم، مسواک و نخدندان بزنیم، بخوانیم، بنویسیم، و مهارتهای ضروری را در خودمان پرورش بدهیم؟
آیا میدانیم چه آرزوهایی داریم؟ آیا کارهای روزانهمان را با دقت و ریزبینانه زیرنظر میگیریم؟
بهتر است گاهی از درون این کالبد جسمی و ذهنی بیرون بیاییم و برگردیم به خودمان نگاهی بیندازیم.
جف کلر میگوید «نگرش یعنی همه چیز»؛ اما شاید نگرش بدون بینش نسبتبه منش و رفتار آنقدرها هم که ادعا میکنند راه به جایی نبرد.
در کتاب «عادتهای خُرد» از بیجیفاگ که نشر میلکان در سری «کتابهایی احتمالاً برای تغییر» چاپ کرده و در یازدهمین پویش کتابخوانی گروهی مهروماه در حال باهمخوانی آن هستیم، گامهای اصولی در طراحی رفتار مشخص شده و تمرینهایی برای این گامها طراحی شدهاند.
در ادامه از این گامها بیشتر خواهیم گفت …
2 پاسخ
درود میترا بانو
سپاس از نگارش این مطلب ارزنده
به موضوع بسیار مهمی اشاره داشتین
واقعا زمانیکه از میدان عملگرایی دور میشویم،شبیه به یک تماشاچی میشویم که یا دارد برای دیگران دست میزند و یا بهتش برده و در حال سرزنش خود است
همه جریانها ،افکار و کتابهای هم راستا در این مقوله یک حرف مشترک دارند، باید قدمی برداری همین.
یکی می گویداینطوری پایت را بگذار زمین، آن یکی می گوید آن طور دیگر بهتر است، در واقع داستان این است که باید اراده را بنشانی بالای تخت و بگذاری تو را به تلاش سوق دهد.
وقتی بدانیم داستان اصلی چیست دیگر بقیه اش کمی خوش سلیقگی و تامل می خواهد تا راه بهتر حرکت خوب و درست را هم یاد بگیریم.
و سخن آخر اینکه همه تغییراتی که دوست داریم ما را به سمت رشد سوق بدهد در خلال احساسات خوب میسر است.
اراده+ احساس خوب+ اقدام= ۱ قدم جلوتر از قبل
میترا بانوی نازنین مطلب رو به خوبی و شفافیت تشریح کرده بودین که فوق العاده لذت بردم. کتاب عادت های خرد خیلی اصولی همه چیز رو توضیح داده. حلقه مفقوده اراده نیست. حلقه مفقوده سادگی و نداشتن احساس خوب بعد از انجام کارهاست. اگه یاد بگیریم که همه چیز رو اده کنیم و با همون کار ساده هم احساس شادی کنیم، می تونیم کنترل بیشتری روی رفتارمون داشته باشیم و با اصلاح رفتار روزانمون به اهدافمون نزدیک بشیم. بابت این مطلب خوب سپاسگزارم