به‌نام خداوند خورشید و ماه که دل را به نامش خرد داد راه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

هرگز همان 《من》 همیشگی نخواهم ماند!

یک قسمتِ ناپیدا آدم دارد که پیوسته پوست اندازی می‌کند… بی‌وقفه در حالِ تغییر است و مُدام دگرگون می‌شود…

به بهانه‌ی هر تجربه‌‌ی تازه، جوانه‌های هویتِ جدیدی از لابه‌لای تَرَک‌هایِ عمارتِ کاهگلیِ درون سربرمی‌آورند.

من، تو، او، ما … همه دستخوشِ این دگرگونی‌های درونی می‌شویم.

اما واکنش هر کدام‌مان متفاوت است:

این که اغلب ترجیح می‌دهیم دو‌دستی به توهمی از خودِ یکپارچه‌ و ثابت و همیشگی چنگ بیندازیم، کاملاً با قوانینِ نیوتن توجیه‌پذیر است!

خیلی کم پیدا می‌شوند آن‌هایی که به رغمِ تمامِ فشارهای وارد شده‌، چه از بیرون _خانواده، دوستان، جامعه، رسانه، ایدئولوژی ،…_ و چه از ژرفنای ناخودآگاه و درون، خویشتنِ نا‌آشنای تازه متولد شده‌شان را به آغوش بکشند و با روی گشاده با او گفت‌و‌گو کنند.

من می‌گویم دستِ کم با همین خودِ تازه به دنیا آمده‌مان مهربان‌تر باشیم.

سرکوب و پستو چاره‌ی کار نیست…

تو چه فکر می‌کنی؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *