به‌نام خداوند خورشید و ماه که دل را به نامش خرد داد راه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ادبیات راستین

«باید این پیشنهاد عملی را از من بپذیرید. ادبیات، ادبیات راستین، را نباید چون معجونی یحتمل مفید برای قلب یا مغز _مغز، این معدۀ روح_ فرو بدهید. ادبیات را باید گرفت و ریزریز کرد، بند از بندش جدا کرد، لهش کرد. بعد می‌توان رایحۀ تند و دوست‌داشتنی‌اش را در کف دست بوئید، می‌توان آن را جوید و با لذت بر زبان غلتاند؛ و آن‌وقت و فقط همان وقت می‌توان طعمِ کمیابش را، آن‌گونه که حقیقتاً استحقاق دارد، درک کرد و به این ترتیب است که ذره‌های خرد‌وخمیرشده‌اش در ذهن‌تان به هم می‌پیوندند و زیباییِ وحدتی را آشکار می‌کنند که شما چیزی از خونِ خود به آن داده‌اید.»

نقل قول از ولادیمیر ناباکوف، درس‌گفتارهای ادبیات روس، انتشارات نیلوفر

 

کف دست‌های تو آغشته به کدام رایحه است؟ شبیه عطر مگنولیاست یا پیچ امین‌الدوله؟

طعم دهانت پس از مزمزه کردنِ انگاره‌ها چه‌طور؟ تلخ یا شیرین؟ گس یا ترش؟

من این روزها گردشِ واژه‌ها را در خون رگ‌های کالبدم احساس می‌کنم…

4 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *