فیلمهایی برای این روزها
در پنجمین دوره نشستهای خوشۀ گفتوگوی نقادانه و خلاقانه به بررسی فیلمهایی میپردازیم که مناسب این روزها هستند. یکی از فیلمهایی که با هم دیدیم و دربارهاش گپ زدیم فیلم شجاعدل بود.
فیلم شجاعدل
«شجاعدل» داستان آزادیخواهی پسربچهای اسکاتلندی است. ویلیام والاسِ داغدیده در کودکی پدرش را از دست میدهد؛ این داغ یتیم شدن در او عطش سیریناپذیر آزادیخواهی و استقلالطلبی را بیدار میکند. هرچند برای رسیدن به معشوقش چنین ادعا میکند که طالب زندگی آرام و بیدردسر و بدون حاشیهای است و از شرکت در جلسات سری میهنپرستانه امتناع میورزد اما پس از فاش شدن راز ازدواج پنهانیاش و به قتل رسیدنِ موران به دست انگلیسیها چارهای جز انتقامجویی برایش باقی نمیماند.
گل خارمریم
موران دختربچهای است که پس از مراسم تدفین، بر مزار پدر ویلیام به او شاخه گلی به نشانۀ تسلیت هدیه داد؛ گل خار مریم که نشان ملی اسکاتلندیها و سمبل فداکاری، شجاعت، اراده و قدرتمندی است؛ گل مقاومی که نشان فائق آمدن بر مصیبتها و شرایط سخت و جانفرساست و ویلیام تا آخرین لحظه نشان آن را در دست دارد.
فضیلت تمرد برابر صلحطلبی
قهرمان الهامبخش شجاعدل، ویلیام والاس، وحشی دنیادیدهای است که سرکشی و نافرمانی قهرمانانهاش به او اجازه نمیدهد بردهوار تن به تطمیع و بردگی بسپارد. او با وعدۀ پول، مقام، و قدرت به مسامحه راضی نمیشود، سر به نشانۀ بندگی خم نمیکند، و از پادشاهی که هرگز در طول عمرش به رسمیت نشناخته در آخرین دقایق زندگیاش برای مرگی بدون درد و شکنجههای طاقتفرسا طلب بخشش نمیکند.
- – A lordship and titles? Gold? Then I should become Judas? – Peace is made in such ways! -Slaves are made in such ways…
آزادیخواهی حقیقی
قهرمان تراژیک شجاعدل، آزادهمردی رشکبرانگیز است. یک یاغی و شورشی برآمده از دل مردمان عادی با شجاعتی ستودنی و ستایشبرانگیز.
نه تنها برای اشرافزادۀ اسکاتلندی، رابرت بروس، که پی میبرد مقام و شهرت و پول جز غلوزنجیرهایی به نشان بردگی، یوغهایی بر گردن قدرتطلبان و استثمارشدگان نیستند، بلکه برای تکتک ما که این چنین بندۀ مصرفگرایی و تجملات، و دلخوش به مقام و منصب و آرامشی نسبی در زندگیمان شدهایم و تن دادهایم به بردگی بیآنکه سودای «آزادی» حقیقی در سر داشته باشیم.
…lands, titles, men, power, nothing. – nothing?! -nothing
تا وقتی «مسامحه _یعنی کوتاه آمدن و سر خم کردن_ آن توانایی باشد که اشرافزاده و صاحب منصب و قدرت میآفریند» و «تاریخ را کسانی بنویسند که قهرمانان را به دار آویختهاند»، آیا باید از تبدیل شدن به انسانی به غایت انسانی که سودای آزادی و رهایی از یوغ بندگی در سر میپروراند قطع امید کرد؟
آیا میتوان هنوز به ظهور قلبهایی چنین با شهامت امیدوار بود؟
3 پاسخ
سلام میترا جان
روزت بخیر
🌸🌸🌸
ممنون بابت معرفی این فیلمهای تماشایی.
مشتاق شدم فیلم«شجاع دل» رو ببینم.
دوستدار همیشگیات
مریم
به امید روزهای روشن
🌸🌸🌸
مریم عزیزم،
سلام. چه خوشحال شدم از دیدن پیامت.
مانا و پویا باشی مهربان 💖🌹
خدا قوت