به‌نام خداوند خورشید و ماه که دل را به نامش خرد داد راه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

«امید فرار از استبداد ایده‌آل‌ها»

امید فرار از استبداد ایده‌آل‌ها

این عبارت تأمل‌برانگیزی است از جرج برنارد شاو، در رساله‌اش به‌نامِ عصارهٔ ایبسنیزم.

در مقدمهٔ منوچهر انور بر عروسکخانه اثر ایبسن خواندمش. نمایشنامه‌ای که هجده سال است ذهنم را عجیب درگیر نگرش نسبت‌به نوع رابطه میان زن و مرد و ازدواج کرده است.

نورا، عاقبت عزمش را جزم می‌کند تا دست از تظاهر به کاکلی و سنجابک و مرغک بودن بردارد. تصمیم می‌گیرد از حِصارِ همسرِ کنترل‌گرش، هلمر، بگریزد. سه فرزندش را رها می‌کند تا «شاید معجزه اتفاق بیفتد. و «معجزه» در اینجا به معنیِ یافتن چیزی در خزانۀ خویشتن فرد است که در هیچ تعریف از‌پیش‌ساخته‌یی نگنجد و، مثل نقش انگشت‌ها یا پوشش سلول‌ها، منحصراً متعلق به شخصِ او باشد.»

کاملاً باور دارم که «اگر زندگانی قالبی را انتخاب کنی، فسیل شدنت حتمی‌ست.»

به شهامت نورا رشک می‌برم …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *