به‌نام خداوند خورشید و ماه که دل را به نامش خرد داد راه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بر مزار متن

ادبیات و آب و نان

از این‌که در دانشگاه ادبیات خوانده‌ام پشیمان نیستم. هرچند هنوز برای این سؤال که «مگر ادبیات آب و نان می‌شود؟» پاسخ درخوری پیدا نکرده‌ام. قریب به اتفاق همکلاسی‌های ادبیاتی‌ام هم تا جایی‌ که خبر دارم یا رفته‌اند سراغ MBA یا بیزنس و فروش. البته تدریس زبان انگلیسی را هم این روزها از زاویه‌ای می‌توان زیرشاخۀ فروش و بیزنس به حساب آورد.

با فروش آن‌قدرها میانۀ خوبی ندارم. شاید برآمده از پیش‌داوری‌های بی‌پایه و اساسی باشد. اما به‌هر حال ادیبی سراغ ندارم که به واسطۀ «ادبیدن» (فعل من‌-در-آوردی) فاخرانه‌اش تریلیاردر شده باشد.

اصلاً گویی ادبیات و مادیات مثل عشق و عقل باشند یا جن و بسم‌الله.

ولی با همۀ این احوال چیزی از ارادت و عشق من به ادبیات کم نشده است. برای همین هم همیشه پرسش‌هایی در ذهنم چرخ می‌خورد مثل این‌که: «چگونه می‌توان نیاز به ادبیات در زندگی روزمره را برجسته کرد؟» یا «چه‌طور می‌شود از مرگ ادبیات در حال احتضار جلوگیری کرد؟»

گفتمان‌هایی پیرامون مرگ ادبیات

در تلاش برای پاسخ دادن به چنین سؤالاتی بود که در دوره‌ای با همین عنوان در آکادمی علم شرکت کردم. چند جلسه تا به حال با دکتر زُختاره، استادیار زبان و ادبیات فرانسه در دانشگاه بوعلی‌سینا گذرانده‌ایم. بماند که هر جلسه داغ دلم تازه می‌شود که چرا زبان فرانسه را آن‌قدر بلد نیستم تا آثار بی‌نظیرِ نویسندگان و متفکران فرانسوی را به زبان اصلی‌شان بخوانم. اما همان شنیدن دربارۀ ادبیات فرانسه هم چنان لطفی دارد که احوالاتم را حسابی دگرگون و کام لحظاتم را شیرین می‌کند.

مِیل‌سازی

امروز در کلاس موضوع جالبی مطرح شد:

«ایجاد میل و تمایل به خواندن در دیگری».

البته شخصاً «خواندن» را تنها رمزگشایی از یک‌سری واژۀ ثبت‌شده نمی‌دانم. اما آن بحث جداگانه‌ای می‌طلبد.

این‌جا بحث بیشتر بر نوعی از «میل» و «تمایل» متمرکز است که باید طوری طراحی شود تا برای خواننده به‌صورتِ یک نیاز ضروری به نظر برسد.

اگر میان «آن‌چه می‌خواهیم» و «آن‌چه بدان نیاز داریم» تمایز قائل باشیم آن وقت بیشتر متوجه این گفته خواهیم شد.

ما چگونه می‌توانیم «خواسته‌ها» و «نیازهای روانی» انسان‌ها را به سمتِ نیازهای اساسی سوق بدهیم؟ در واقع نیازهای برساختۀ ذهن را چه‌طور می‌توانیم به‌عنوانِ نیازی ضروری به افراد القا کنیم؟

این‌ها تحت عنوان «سرمایه‌داری توجه» و «سرمایه‌داری شناختی» قرار می‌گیرد که در جلسات بعدی درباره‌شان بیشتر خواهیم خواهند و شنید.

دیرزمانی است که تصویر و رسانه با فریبندگیِ رازآلودی گوی سبقت را از «متن مکتوب» ربوده‌اند.

شبکه‌های اجتماعی و سینما، ادبیات را به حاشیه رانده‌اند. اما آیا وقت گریستن بر مزار متن رسیده است؟

آیا لازم است ادبیات برای بقا در هیبتی نوین استحاله پیدا کند؟

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *