از نگرگاهِ فروید، هر انسانی در رویارویی با واقعیتهای تلخ زندگی خود بهصورت ناخودآگاه از سازوکارهای دفاعی بهره میگیرد. این سازوکارها یا مکانیسمها از آن جهت دفاعی نام دارند که مانند سپری در برابرِ حملۀ دشمنی پنهانی عمل میکنند.
به عقیدۀ روانشناسان وقتی با شمایلِ بدقوارهای از واقعیت عریان روبهرو میشویم، ناخودآگاه ذهنمان دست به کار میشود. ممکن است در پی یک رخداد، دچار چنان اضطراب وحشتناکی شویم که فرایند عادی روزانه، عملکرد ذهنی، و تصمیمگیریمان مختل شود. پس به ناچار به ریسمانی چنگ میاندازیم تا از غرق شدن در اضطراب ناشی از رخدادهای واقعی و دردناک اجتناب کنیم و دچار فروپاشی روانی نشویم.
پژوهشگران حوزۀ روان این ابزار یا سازوکارهای دفاعی را به چهار سطح مبتدی، بلوغ نیافته یا ناپخته، رواننژند و بلوغیافته تقسیم کردهاند.
تحریف، فرافکنی، انکار، واکنش وارونه، گوشهگیری و سایر سازوکارها در سه سطح ابتدایی طبقهبندی میشوند.
اما از میان همۀ اینها «والایش» یا «تعالی» توجه من را در سطح چهارم و بلوغیافته جلب میکند.
هیچ انسانی بینیاز از سازوکار دفاعی نیست. انگار کن محکوم باشیم به انتخاب یکی از این ریسمانها و برای روی آب ماندن چارهای نداشته باشیم جز آن که به یکی از این تختهپارهها تکیه کنیم. اما جنسِ تعالی که در ردیفی شانهبهشانۀ نوعدوستی قرار میگیرد بسیار متفاوت است.
تعالی یعنی تلاش برای بهترین نسخۀ خود بودن.
برای التیام روانزخمهای ناشی از بیعدالتی و تحقیر، آیا انتقامی سختتر از تعالی و والایش هم میتواند وجود داشته باشد؟
یک پاسخ