زبان و نور
«همه چیز را به زبان میشناسیم، امّا زبان را جز به زبان نمیتوان شناخت. زبان را به تنها چیزی که در جهان همانند میتوان کرد نور است. چرا که ما همه چیز را به نور میبینیم، اما نور را جز به نور نمیتوان دید. نور خود روشنگرِ خویش است. آنچنان روشنگری که همه چیز را پدیدار میکند، امّا خود پنهان میماند. نور است که به چشمانِ ما توانِ دیدنِ هر آن چیزی را میدهد که دیدنیست. امّا زبان هر آن چیزی را که شنیدنیست به ما میشنواند. زبان نورِ گوشهای ماست. و با پرتو افکندن بر هر آنچه دیدنیست و نادیدنی، حس و فهم و عقل ما را بینا و دانا میکند. اما در این میان خود پنهان میماند و تنها آنگاه پدیدار میشود که با آگاهی و پافشاری بخواهیم گوشِ خود را بر هر آنچه از زبان به ما میرسد بربندیم و به زبان چشم بدوزیم؛ بر این بُرداری که همه چیز را به ما میرساند، و در میانه خود را نیز.»
این نخستین بندِ مقالۀ داریوش آشوری است به نام «زبان، زبانِ شعر، شعرِ زبان». میتوانید فایل آن را از اینجا دانلود کنید:
زبان، زبان شعر، شعر زبان از داریوش آشوری
داریوش آشوری
من داریوش آشوری را زمانی شناختم که ترجمۀ چنین گفت زرتشت نیچه را به قلمش خواندم. دیباچۀ سحرانگیزی که بر آن کتاب سحرانگیز نوشته بود مفتونم کرد. باید اعتراف کنم که بدونِ شک داریوش آشوری در شکلگیریِ نقش و اهمیتِ زبان و سودای ترجمه در سرم بیشترین تأثیر را داشته است.
اقتدار زبانش در عینِ حفظِ شعورِ شاعرانه و سماجتش در شناختن زبان نیچه را تحسین میکنم. از بهترین کتابهایی که به قلم او تألیف شدهاند، شعر و اندیشه، بازاندیشیِ زبان فارسی و زبانِ باز؛ پژوهشی دربارۀ زبان و مدرنیت هستند که توسط نشر مرکز به چاپ رسیدهاند.
یک گفتوگو
علی خزاعیفر، سردبیر فصلنامۀ مترجم، با داریوش آشوری در شصتوسومین شماره گفتوگوی بسیار جالب توجهی داشت که میتوانید متن کامل آنرا در اینجا بخوانید: مترجم- گفتوگو با داریوش آشوری
آخرین دیدگاهها