به‌نام خداوند خورشید و ماه که دل را به نامش خرد داد راه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مردی که زبان برایش حکم وطن داشت

«وطن بیش از آن‌که خاک و درّه و رود و کوه و ساختمان باشد، واقعاً فرهنگ [است]. برای من […] زبان فارسی، ادبیات فارسی، شعر فارسی، و فرهنگ ایران به‌طورِ کلی وطن من [است]. و من هیچ‌وقت دور از این وطن نبوده‌ام.»

-زنده‌یاد  احسان یارشاطر، بنیانگذار دانشنامهٔ ایرانیکا

 

 

در اولین جلسۀ کلاس درست‌نویسی‌مان به ارتباط زبان با هویت و فرهنگ اشاره کردیم. گفتیم هویت ما خواه‌ ناخواه به زبان مادری‌مان گره خورده است. فارغ از این‌که تا چه اندازه و آیا اساساً میهن‌پرست و ملی‌گرا باشیم یا خیر، ریشه و پیشینۀ تاریخ و فرهنگ و ادب زبان فارسی و تمدن ایرانی را در ناخودآگاه جمعی‌مان نمی‌توانیم انکار کنیم.

ممکن است بتوانیم از جبر جغرافیایی و تُنگِ تنگِ این روزهای وطن بگریزیم و به کشوری دیگر مهاجرت کنیم. اما زبان و فرهنگ‌مان را در پستوی پنهان خاطرات و چمدانِ نامرئیِ ناخودآگاه‌ به هرکجای این کرۀ خاکی برویم همراه‌مان خواهیم برد. چه بسا نویسندگان، شاعران، هنرمندان، و پژوهشگرانی که به حُکمِ تبعید اجباری یا خودخواسته دور از این آب و خاک به‌سر می‌برند اما دل‌شان برای فرهنگ ایران می‌تپد. نه فقط زبان پارسی را پاس می‌دارند که در جهت احیا و زنده‌ نگه‌داشتن آن نیز می‌کوشند.

غم زبان

زنده‌یاد احسان یارشاطر که بنیانگذار دانشنامۀ ایرانیکاست در زمینۀ سیر و تحول تاریخی زبان فارسی مقالۀ درخورتوجهی به‌عنوانِ غم زبان نوشته‌است.

غم زبان- احسان یارشاطر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *