به‌نام خداوند خورشید و ماه که دل را به نامش خرد داد راه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

جان‌افزارهای نویسندگی

امروز وقتی گروه واتسپی درست‌نویسی را باز کردم، این پیام را از یکی از شرکت‌کنندگان در کارگاه خواندم. پیامی پر از شور و حال بود و از دو «جان‌افزار» سخن به میان آمده بود که بی‌شک برای عبور به سلامت از درّۀ بیهوده نوشتن تا درست نوشتن به آن‌ها نیاز داریم.

آقای حمیدرضا محمدی، این متن زیبا را نوشته است. من تنها برخی واژه‌ها و عبارت‌های نوشتۀ ایشان را به لحاظ فاصله‌گذاری و صوری ویرایش کرده‌ام.

پیام دوست

درود
امروز برای‌تان ارمغانی دارم. سوغات زیبایی برای و دربارۀ نویسندگی.

همهٔ کسانی که اینجا هستند کم و بیش رؤیای نویسندگی در سر دارند و می‌کوشند آنی شوند که می‌خواهند. اینجا سرای درست‌نویسی است. آمده‌ایم تا درست‌نویسی را بیاموزیم و به رؤیای نویسنده شدن‌مان رنگ هستی بزنیم. آن را بیافرینیم و از رؤیا به هستی بیفکنیم.

من امروز برای‌تان دو تا از ابزارها یا بهتر بگویم جان‌افزارهای نویسندگی را ارمغان آورده‌ام. بدون آنها هم می‌شود نویسنده شد اما نوشته‌ها تنها واژگانی بی‌جان خواهند بود. سخنی نخواهند بود که از دل برآمده باشد پس امیدی نخواهد بود که بر دلی بنشیند.

همگی اینجا و آنجا در دانش‌سراهای (کلاس) نویسندگی نام نوشته‌اید و گام گذاشته‌اید؛ روزها، هفته‌ها و ماه‌ها اندیشه پرورانده‌اید و توانایی نوشتن‌تان را ورز داده‌اید و آن را به اندوختهٔ دانایی‌تان سرشته‌اید تا نویسنده بشوید.

کارتان درست، کارمایه‌تان پر و پیمان و همه چیزتان به جا. اما اگر این ارمغان‌های را نداشته باشید بی‌گمان باشید که چیزی کم دارید.
آن ارمغان‌های گران‌بها اینها هستند:
دلدادگی و دیوانگی

برای خوب نوشتن باید دلداده شوی. باید آن اندازه از دوست داشتن سرشار شوی که پیمانۀ دلت سرریز کند. اگر جام دلت پر از بادهٔ دلداگی نشود مست نمی‌شوی و اگر مست نشوی پا از جرگهٔ آدم‌های عاقل بیرون نمی‌نهی، دیوانه نمی‌شوی.

تا هنگامی که دیوانه نشوی نمی‌توانی خودت باشی. میان کرور‌کرور آدم تو هم یکی هستی مانند دیگران. انگشت‌نما نمی‌شوی که دیگران نشانت بدهند و حسرت دیوانگی‌ات را بخورند.

چون کشتی بی لنگر کَژ می‌شد و مَژ می‌شد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
(مولانا)

اینجا در کارگاه درست نویسی این‌ها نیز آموخته می‌شود برای آنها که آمادگی دل‌باختن دارند.
شاد باشید

 

بماند به یادگار

دلم نیامد حسِ زیبایی که از خواندن این نوشته پیدا کردم را در وبگاهم به یادگار ثبت نکنم و با خوانندگانم به اشتراک نگذارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *