به‌نام خداوند خورشید و ماه که دل را به نامش خرد داد راه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سنجشگرانه‌اندیشی یا تفکر نقادانه ؟

نوشتۀ زیر برگرفته از وبلاگ آقای مهدی خسروانی، مترجم و بازنویسی‌کنندۀ مجموعه راهنمای اندیشه‌ورزان است:

کدام ترجمه بهتر است؟ سنجشگرانه اندیشی یا تفکر نقادانه یا تفکر نقدی یا …

در مقاله‌های دیگری که در این وبلاگ آورده ام، به معرفی سنجشگرانه‌اندیشی پرداخته‌ام. با خواندن این مطالب مشخص می‌شود که این اصطلاح را به عنوان معادل عبارت انگلیسی “critical thinking” برگزیده‌ام. با توجه به این‌که بحث سنجشگرانه‌اندیشی در کشور ما هنوز جدی نشده، هنوز هیچ اصطلاحی به عنوان معادل جاافتاده‌ی “critical thinking” شناخته شده نیست، گرچه برخی معادل‌ها، مثلاً «تفکر انتقادی»، نسبتاً پرکاربردترند. در این نوشته، با پیش فرض گرفتن آن‌چه در مطالب قبلی در زمینه‌ی عناصر مفهومی سنجشگرانه‌اندیشی بیان کرده‌ام، به بیان مزایای «سنجشگرانه‌اندیشی» نسبت به معادل‌های دیگر “critical thinking” می‌پردازم.

چرا معادل پیشنهادی «سنجشگرانه‌اندیشی»؟

ممكن است اين پرسش براي خواننده مطرح شود كه نوشتن دفاعيه‌اي با اين تفصيل (حدوداً ۲۵۰۰ كلمه‌اي)  آن هم براي معادل‌گذاري يك عبارت چه توجيه و لزومي دارد. در پاسخ بايد بگويم كه چهار نكته، مرا وادار به نوشتن اين دفاعيه و پيشنهاد مطالعه‌ی آن به خوانندگان، خصوصاً صاحبنظران امر ترجمه، كرد.

نخست اين‌كه مي‌دانم كه به كار بردن يك اصطلاح تازه، آن هم توسط يك مترجم تازه‌كار، بسياري اوقات بلافاصله اين قضاوت را ايجاد مي‌كند كه مترجم يا از معادل‌هاي ديگر بي‌اطلاع بوده يا اين‌كه به نوعي قصد ابراز وجود و متمايزنمايي داشته است. در اين گونه مواقع معمولاً قضاوت‌كنندگان سعي نمي‌كنند فارغ از هرگونه پيش‌داوري و صرفاً بر اساس ملاك‌ها در مورد معادل وضع شده اظهار نظر كنند و من قصد دارم با آوردن دليل تا حد امكان از تأثيرگذاري اين پيش‌داوري‌ها جلوگيري كنم.

دوم اين‌كه بحث بر سر سنجشگرانه‌اندیشی است و سنجشگرانه‌اندیشی قرار است گامي در جهت ترويج استدلال‌گرايي باشد و يكي از ابتدايي‌ترين اصول سنجشگرانه‌انديشي و استدلال‌گرايي اين است كه از نظرات و سلايق نامستدل و نسنجيده‌ی خود بكاهيم و بر نظرات و سلايق مستدل و آزموده‌ي خود بيفزاييم كه البته در آن صورت ديگر نمي‌توان نامشان را سليقه‌ي شخصي گذاشت. بنابراين چه بهتر كه در گام اول، يعني انتخاب معادل فارسي براي عنوان بحث، تا حد امكان از تحويل امر به «سليقه»، اجتناب شود و در دفاع از انتخاب صورت گرفته  دليل آورده شود.

سوم اين‌كه «سنجشگرانه‌انديشي» هنوز در كشور ما چندان شناخته شده نيست و به همين دليل ديگر معادل‌هاي وضع شده براي “Critical thinking”  نيز هيچ كدام رواج و پسند عام نيافته‌اند و صرفاً در حد پيشنهاد مطرح هستند. لذا پيشنهاد يك معادل جديد در اين مرحله و ارائه‌ي استدلال در دفاع از آن، عدول از يك ترجمه‌ي جا افتاده و پركاربرد محسوب نمي‌شود، بلكه صرفاً پيشنهادي است در كنار پيشنهادهاي ديگر كه، با توجه به مزايايي كه براي آن برخواهم شمرد، ارزش بررسي دارد.

و بالاخره نكته‌ي چهارمي كه در زمينه‌ی دلايل لزوم اين استدلال به آن اشاره مي‌كنم اين است كه تقريباً يقين دارم كه «سنجشگرانه‌انديشي» در آينده‌اي نه چندان دور در كشور ما نيز بسیار مورد توجه قرار خواهد گرفت و ترجيع‌بند بسياري از بحث‌ها خواهد شد و اصطلاحي كه براي آن به كار مي‌رود نيز طبعاً پر كاربرد خواهد شد. بنابراين به‌جاست كه حتي بسيار بيش از آن‌چه در اين‌جا آمده درمورد انتخاب بهترين اصطلاح براي آن استدلال و گفت‌وگو شود.

پيش از شروع استدلال لازم مي‌دانم به اين نكته نيز اشاره كنم كه ساير معادل‌هايي كه براي “Critical thinking” انتخاب شده‌اند هيچكدام بي‌ربط نيستند اما «سنجشگرانه‌انديشي» نسبت به آن‌ها مزايايي دارد كه به ذكر آن‌ها خواهم پرداخت.

نخستين كاري كه انجام مي‌دهم بحث لفظي كوتاهي درباره‌ی واژه “Critical” است. البته در اين كار قصد آموزش دادن ندارم چرا كه بيشتر خوانندگان پيش و بيش از نگارنده، در اين باره آگاهي دارند. قصدم صرفاً يادآوري و احضار برخي مطالب به ذهن خواننده است تا از آن در استدلالم بهره گيرم.

ریشۀ واژۀ Critical Thinking

واژه “Critic” از واژه لاتين “Criticus” وآن از واژه يوناني “kritikos”  گرفته شده كه به معناي شخصي است كه اهل تشخيص و قادر به قضاوت كردن است. ريشه “kritikos”، “Krinein ” (كرينئين) است كه به معناي «جدا كردن» ، «تميز دادن» ، «تصميم گرفتن» و «قضاوت كردن» است.

“critic” در انگليسي امروزي به سه معنا به كار مي‌رود:

۱٫ كسي كه دائم به دنبال قضاوت‌هاي تند و خرده‌گيري و ايراد گرفتن از ديگران است.

۲٫كسي كه در تحليل، ارزش‌گذاري، يا بررسي آثار هنري و ادبي تخصص دارد.

۳٫ كسي كه درباره‌ي هر امري به نحو عقلاني و مستدل اظهار نظر مي‌كند و درباره‌ی ارزش، درستي، حقانيت يا زيبايي آن به نحو مستدل قضاوت مي‌كند.

به نظر مي رسد بهترين ترجمه براي معناي نخست «منتقد» يا «عيب‌جو» و براي معناي دوم و سوم «سنجشگر»، «نقاد» يا «نقدگر» است. بعداً به اين بحث كه كداميك از اين سه معادلی مناسب‌ترند، مي‌رسيم اما اكنون، با فرض انتخاب «سنجشگر» بايد بگوييم معناي مبسوط “critical thinking” ، با توجه به ساخت كلمه عبارت است از«انديشيدن، همانند كسي كه سنجشگر است».

توجه كنيم كه هيچ گاه براي اشاره به اين معنا از عبارت “Critical thought” استفاده نمي‌شود. تاكيد بر”ing” به معناي تأكيد بر اين نكته است كه انديشيدن يك فرايند است . و “Critical” صفت يك فرايند است و “Critical thinking” يعني فرايندي كه در تمام مراحل آن ويژگي‌هاي سنجشگرانه‌ي فرد سنجش‌گر حضور دارند و هدايت‌گر فرايند انديشيدن هستند. به اين ترتيب ذهن مخاطب به سمت يك ويژگي خاص هدايت نمي‌شود، بلكه كليه‌ي ويژگي‌هايي كه يك “Critic”، يك «سنجشگر»  دارد در ذهن او حاضر مي‌شوند.

به نظر مي‌رسد اين معنا و معناي فرايند بودن انديشيدن زماني منتقل مي‌شوند كه از «اسم + انه» استفاده كنيم (مانند نقادانه و سنجشگرانه) نه از «اسم + ي» (مانند انتقادي و نقدي).

مزیت «سنجشگر»

مسأله‌ي ديگري كه مطرح است اين است كه ترجمه‌ي «سنجشگر» براي واژه‌ي “Critic” چه مزيتي نسبت به «منتقد» يا «نقاد» دارد. در پاسخ بايد به دو نكته اشاره كنم. نخست اين‌كه با توجه به كاربردهاي واژه‌هاي «انتقاد» و «نقد» در زبان فارسي، خصوصاً كاربردهاي روزمره‌تر آن‌ها، به نظر مي‌رسد كه معاني «خرده‌گيري» و «عيب‌جويي» و «تمايل بيش از حد به مخالفت» همواره در هاله‌ي معنايي اين واژه‌ها حضور دارند. البته اين سخن بيشتر در مورد «انتقاد» صادق است اما با درجه‌ي كمتردر مورد «نقد» نيز صدق مي‌كند، گرچه مي‌دانيم كه «نقد» به معناي دقيق كلمه حاوي «خرده‌گيري» و «عيب‌جويي» و «تمايل بيش از حد به مخالفت»  نيست.

از سوي ديگر وقتي به معناي دقيق “Critical thinking ” دقت مي‌كنيم، مي‌بينيم كه نه تنها عيب‌جويي و… در آن ‌جايي ندارد بلكه دقيقاً نسبت به اجتناب ازاين ويژگي‌ها هشدار داده مي‌شود. بنابراين بهتر است در ترجمه‌ي “Critic” و “Critical ” از واژه‌اي استفاده كنيم كه يقين داشته باشيم آن معاني اضافه و منفي را به ذهن متبادر نمي‌كنند و به نظر من واژه‌هاي «سنجشگر» و «سنجشگرانه» واجد چنين خصوصيتي هستند. شكي نيست كه كمتر فرد دانشگاهي و دانش‌پيشه‌اي از «انتقاد»، و به‌ويژه از «نقد»، معناهاي منفي پيش‌گفته را مي‌فهمد، اما به محض اينكه پاي خود را از فضاي علمي و دانشگاهي بيرون بگذاريم مي‌بينيم كه بسياري اوقات اين اتفاق روي مي‌دهد.

منظورم صرفاً معناي «نقد» و «انتقاد» در كاربردهاي محاوره‌اي و عاميانه نيست. بلكه حتي هنگامي كه به كاربرد اين واژه‌ها در رسانه‌ها يا در نزد مسئولين و سياستمداران و افرادي از اين دست مي‌نگريم نيز بسياري اوقات آن معناهاي اضافه را حاضر مي‌بينيم.

شايد بگوييد در اين‌گونه مواقع بايد نگرش جامعه و افراد را تغيير داد. كاملاً درست است اما تغيير نگرش امري جداگانه است و ربطي به وظيفه‌ي مترجم در انتخاب دقيق‌ترين و رساترين ترجمه‌ي ممكن ندارد.

به عقيده‌ی من انتخاب معادل، تا حد امكان، بايد به گونه‌اي باشد كه كم اطلاع‌ترين خواننده كه هيچ آگاهي‌اي درباره‌ی معاني پيراسته و خاص يك واژه ندارد و سوادش به دانستن كاربرد كاملاً عادي و روزمره‌ي واژه‌ها محدود مي‌شود، بدون مراجعه به شخص ديگر يا كتابي، و صرفاً با اندكي تأمل، به راحتي بتواند معناي واژه را بفهمد و از آن هيچ معنايي بيشتر يا كمتر از آن‌چه در واژه‌ي زبان مبدأ گنجانده شده است نفهمد.

«انتقاد» و «نقد» اين هدف را به طور كامل برآورده نمي‌كنند و به همين خاطر است كه همواره مي‌شنويم كه «نقد» يا «انتقاد» بايد «خوب» يا «سازنده» يا «بي‌طرفانه» يا «منصفانه» باشد. اضافه‌كردن اين صفت‌ها به كلمات مذكور نشان‌گر اين است كه اين كلمات معناهاي «خرده‌گيري» و «عيب‌جويي» را بالقوه در خود دارند، در حالي كه «سنجشگر» و «سنجشگرانه» چنين نيستند.

نقص معادل‌های «نقد» و «انتقاد»

تا اين‌جا گفتيم كه «نقد» و «انتقاد» ممكن است حامل معاني اضافه‌اي باشند، اما اين دو واژه نقص ديگري نيز دارند كه درست عكس نقص اول‌شان است، يعني بخشي از معناي “Critical thinking” را منتقل نمي‌كنند و اين همان نكته‌ی دومي است كه وعده داده بودم در دفاع از انتخاب «سنجشگرانه انديشي» به آن اشاره كنم.

وجوه ایجابی و سلبی

در مطالب دیگری که در زمینه‌ی معرفی سنجشگرانه‌اندیشی منتشر کرده‌ام، گفته‌ام كه سنجشگرانه‌انديشي هم وجه سلبي دارد و هم وجه ايجابي.

وجه سلبي آن مربوط به زماني است كه با حاصل يك كار فكري، مثلاً با يك نوشته يا يك سخن، مواجهيم. در اين‌جا كار ما پيدا كردن ضعف‌ها و قوت‌هاي فرآورده‌اي است كه تحقق پيدا كرده و فرايند انديشيدن ما معطوف به ارزيابي آن فراورده است.

اما بسياري اوقات خودمان قرار است در جهت خلق انديشه‌اي حركت كنيم يا مسأله‌اي را حل كنيم يا به پرسشي پاسخ دهيم. اين‌جاست كه با وجه ايجابي و ايجادي سنجشگرانه‌انديشي سروكار داريم. سنجشگرانه‌انديشي در اين‌جا نيز راهكارهايي ارائه مي‌كند كه ما را در مسير دستيابي به پاسخ پرسش‌ها و حل مسائل كمك مي‌كنند.

حال به واژه‌هاي «نقد» و «انتقاد» نگاهي بيندازيم. ظاهراً واضح است كه اين دو واژه كارايي‌شان صرفاً در زمينه‌ی وجه سلبي سنجشگرانه‌انديشي است.

همه‌ی ما نقد و انتقاد را مربوط به زماني مي‌دانيم كه فرآورده‌اي پيش‌روي‌مان است، نه زماني كه مي‌خواهيم چيزي خلق كنيم يا پاسخ پرسشي را بيابيم. حال آن‌كه سنجشگرانه‌انديشي مدعي است كه مي‌تواند ما را در راه خلق و ايجاد نيز ياري كند. به عنوان مثال به ما مي‌گويد كه چگونه يك پرسش را طوري طرح كنيم كه به جواب سريع‌تر و دقيق‌تري برسيم، يا چگونه به انديشه‌ی خود وضوح ببخشيم. ما زماني از واژه‌هاي «انتقادي» يا «نقادانه» استفاده مي‌كنيم كه بخواهيم انديشيدن يا قضاوت كسي را توصيف كنيم كه در حال انديشيدن يا قضاوت درباره‌ي مثلاً يك نظريه يا يك سخن است.

اما فرض كنيد كسي مشغول انديشيدن است تا براي يك پرسش پاسخي بيابد و پرسش‌اش را دقيق و واضح مطرح مي‌كند و براي اين‌كه به پاسخ پرسش‌اش برسد، آزمايش‌هاي ذهني ترتيب مي‌دهد. آيا در چنين حالتي هيچ‌گاه پيش خودمان مي‌گوييم كه «اين شخص پرسش‌اش را واضح مي‌كند و از آزمايش ذهني استفاده مي‌كند پس بايد او را منتقد يا نقاد بناميم» ؟ خيلي بعيد مي دانم كه پاسخ‌تان مثبت باشد.

اكنون پرسش ديگري را مطرح مي‌كنم. فرض كنيد يكي از دوستان‌تان عادت دارد كه وقتي مي‌خواهد براي دستيابي به هدفي فعاليت كند ابتدا هدفش را دقيقاً مشخص كند و سپس سعي مي‌كند عواملي را كه مي‌توانند او را ياري دهند شناسايي كند تا از آن‌ها كمك بگيرد و عواملي را كه مي‌توانند او را از هدفش دور كنند نيز شناسايي مي‌كند تا از آن‌ها دوري كند و هم‌چنين مي‌كوشد تا اشتباهات‌اش را به حداقل برساند. آيا يكي از جملاتي كه در اين‌گونه مواقع پيش خودتان مي‌گوييد اين نيست كه «فلاني هميشه «سنجيده» عمل مي‌كند» ؟ خيلي بعيد مي‌دانم كه پاسخ‌تان منفي باشد! [شايد نمونه‌اي از واژه‌هاي اقناع‌گر يا خطابه را همين‌جا بيابيد(– :].

البته من، بنا بر دليلي كه قبلاً گفتم (لزوم اشاره به فرايند بودن انديشه)، به جاي «سنجيده» از «سنجشگرانه» استفاده مي‌كنم اما جدا از اين‌كه كدام‌ يك از اين دو را به كار ببريم، مقصودم اشاره به اين نكته است كه با توجه به كاربردهاي واژه‌ي «سنجيده»، كه همانند «سنجشگرانه» از بن «سنج» است، مي‌توان از «سنجشگرانه» براي توصيف امري كه جنبه ايجابي دارد نيز بهره گرفت، درست بر خلاف «نقادانه» يا «انتقادي».

فرایندی بودنِ تفکر

با توجه به همه‌ي مطالبي كه تاكنون در مورد انتخاب «سنجشگرانه‌انديشي» گفتم، اكنون مشخص مي‌شود كه ديگر معادل‌هاي “Critical thinking” هركدام نسبت به «سنجشگرانه‌انديشي» چه نواقصي دارند.

«تفكر انتقادي» علاوه بر اين‌كه وجه ايجابي سنجشگرانه‌انديشي را نمي‌رساند فرايندي بودن تفكر را نيز به خوبي نمي‌رساند. ضمن اين‌كه در زمينه‌ی وجه سلبي نيز، مي‌تواند حاوي معناهاي اضافه‌اي باشد. ايراد ديگري كه به كاربرد اين اصطلاح وارد است اين‌كه ممكن است با نظريه‌ی انتقادي مكتب فرانكفورت خلط شود يا اين برداشت را به خواننده القا كند كه مكتب فرانكفورت پايه‌گذار سنجشگرانه‌انديشي بوده است. اين‌ها برداشت‌هاي نادرستي بوده‌اند كه حتي در نزد دانشجويان فلسفه بارها آن‌ها را مشاهده کرده‌ام.

«تقكر نقادانه»، بعد از «سنجشگرانه‌انديشي»، بهترين معادل براي “critical thinking” است زيرا فرايندي‌بودن تفكر را به خوبي مي‌رساند. ايراد عمده‌اي كه دارد اين است كه وجه ايجابي سنجشگرانه‌انديشي را نمي‌رساند . علاوه براين، از بار معنايي «خرده‌گيري» و «عيب‌جويي» نيز تهي نيست.

تفکر نقدی

«تفكر نقدي» معادل ديگري است كه تا آن‌جا كه مي‌دانم استاد مصطفي ملكيان براي نخستين بار به كاربرده‌اند و توسط اشخاص ديگر نيز به كار مي‌رود.

«تفكر نقدي» دو حسن دارد: نخست اين‌كه بسيار كمتر از «تفكر انتقادي»، «عيب‌جويي» و «خرده‌گيري» را مي‌رساند و در واقع بايد گفت براي افراد مطلع به هيچ وجه حامل چنين معنايي نيست و دوم اين‌كه كوتاه‌ترين معادلي است كه براي “critical thinking” به كار مي‌رود.

اما دو ايراد نيز به آن وارد است: نخست اين‌كه فرايندي بودن تفكر را نمي‌رساند و دوم اين‌كه به سختي مي‌توان فرض كرد كه به وجه ايجابي سنجشگرانه‌انديشي اشاره مي‌كند.

حُسنِ آخرِ «سنجشگرانه‌اندیشی»

انتخاب «سنجشگرانه‌انديشي» حسن ديگري نيز دارد كه چون از ديد من اهميت‌اش كمتر از حسن‌هاي ديگر است، به عنوان حسن آخر به آن اشاره مي‌كنم و آن فارسي بودن اين اصطلاح است. متوجهم كه كلماتي مثل «نقد» و «انتقاد» آن‌چنان در زبان ما جا افتاده‌اند كه به هيچ وجه بيگانه نمي‌زنند اما «سنجيدن» و «سنجش» نيز جزء واژه‌هاي كاملاً مأنوس و پر كاربرد فارسي امروزي هستند. به كار بردن واژه‌هاي فارسي به جاي واژه‌هاي بيگانه زماني ممكن است (تأكيد مي‌كنم، ممكن است) محل ايراد باشد كه به جاي كلمات بيگانه‌اي كه در زبان ما كاملاً جا افتاده‌اند كلماتي از فارسي باستان را جايگزين كنيم كه بيش از هر چيز تعجب خواننده را بر مي‌انگيزند.

اگر به نوشته‌های دیگرم در زمینه‌ی سنجشگرانه‌اندیشی نگاه کنید، متوجه مي‌شويد كه در هيچ موردي، از معادل‌هاي جا افتاده، خواه فارسي، خواه عربي‌، عدول نكرده‌ام. در مورد «سنجشگرانه‌انديشي» نيز به اين دليل از معادل‌هاي به كار رفته (و نه جا افتاده) پيروي نكرده‌ام كه به دليل تازه بودن اصل بحث، هيچ‌گونه اجماعي در موردشان وجود ندارد. اگر چنين نبود، به رغم ايرادهاي مفهومي ذكر شده از ترجمه‌ي  محل اجماع پيروي مي‌كردم.

نكته‌ي ديگر اين‌كه ممكن است از نظر برخي خوانندگان، «سنجشگرانه‌انديشي» قدري ثقيل و طولاني باشد. قبول دارم كه اگر اين اصطلاح را با ديگر برابرنهاده‌هاي “critical thinking”  مقايسه كنيم اندكي ثقيل‌تر است. البته در بين سه برابرنهاده‌اي كه به آن‌ها اشاره شد تنها «تفكر نقدي» هجاهاي كمتري دارد (شش هجا) و دو برابر نهاده ديگر، يعني «تفكر انتقادي» و «تفكر نقادانه» مزيتي از اين حيث ندارند (هشت هجا). تنها تفاوت در اين است كه «سنجشگرانه‌انديشي» از هجاهاي بلندتري تشكيل شده است.

كوتاه بودن هجاها اصل اول در انتخاب معادل نيست.

اما بايد توجه داشت كه كوتاه بودن، اصل اول در انتخاب معادل نيست و مزيتي كه معادل‌هاي ديگر در اين زمينه دارند نبايد باعث شود از مزاياي مهم‌تر «سنجشگرانه‌انديشي»، يعني رساتر و دقيق‌تر بودن آن، چشم بپوشيم چرا كه حتي واژه‌ها و اصطلاحات ثقيل‌تر از اين هم، اگر به دقت و رسايي‌شان اطمينان داشته باشيم، از حيث تلفظ و كاربرد مشكلي ايجاد نمي‌كنند.

نکتۀ پایانی

اين نوشته را با تذكر اين نكته به پايان مي‌برم كه دليل‌هايي كه در دفاع از «سنجشگرانه‌انديشي» آوردم، مسلماً به اين معنا نيست كه واژه‌هاي «نقد» و «انتقاد» نمي‌توانند كاربردهاي خاص خود را داشته باشند.

در مواردي كه هدف، در درجه‌ي اول، يافتن نقص‌هاي يك نظريه و… است، بدون ترديد مي‌توانيم (و شايد لازم است) كه از اين واژه‌ها استفاده كنيم اما زماني كه صحبت بر سر “critical thinking” به عنوان مجموعه فنون سلبي و ايجابي انديشيدن باشد، به كاربردن «تفكر انتقادي»، «تفكرنقدي» و «تفكر نقادانه» مي تواند گمراه كننده باشد.

این مطلب بخشی از مقدمه‌ای است که برای کتاب «اندیشیدن؛ فرهنگ کوچک سنجشگرانه‌اندیشی» نوشته‌ام.

 

تمام متن از وبلاگ سنجشگرانه‌اندیشی گرفته شده‌است.

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *